جدول جو
جدول جو

معنی سیس کل - جستجوی لغت در جدول جو

سیس کل
کچلی شوره بسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی گل
تصویر سی گل
(دخترانه)
سی عدد گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیب گل
تصویر سیب گل
(دخترانه)
شکوفه سیب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سی بل
تصویر سی بل
(دخترانه)
نام ربه النوع خاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیسرک
تصویر سیسرک
سیسرو، کرمی که در انبار گندم پیدا می شود و گندم را ضایع می کند، سیکک
فرهنگ فارسی عمید
کسی که سیم های برق یا تلفن یا تلگراف را از جایی به جای دیگر می کشد و مرتب می کند، آلتی که زرگر با آن مفتول طلا و نقره می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 267تن سکنه. آب آن از سیمین رود و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات. در دو محل بفاصله نیم کیلومتر بنام سیستک بالا و پائین مشهور و سکنۀ سیستک پائین 121 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سیسالنگ. مرغکی که در کنار آبها نشیند و پیوسته دم جنباند. صعوه. (ناظم الاطباء). گونه ای پرندۀ شکاری دورپرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین میباشد و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خالهای سیاه رنگند. سیسارک. شیشلنگ. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
صقلّیه، نام جزیره ای است بزرگ به ایتالیا که در دریای مدیترانه واقع است، دارای 25740 کیلومتر مربع مساحت و جمعیت آن 4487000 تن سکنه می باشد، زمین آن حاصلخیز و شهرهای عمده آن عبارتند از شهرپالرم کاتان، مسین، تراپانی، این جزیره بدواً به استعمار فینیقیان، سپس یونانیان درآمد و بعد رومیان بسال 241 میلادی آن را تسخیر کردند، بعد تحت تسلط اسپانیائیها درآمد، و جزیره صقلیه در قرن 18 میلادی با ناپل متحد گردید و در 1860 میلادی ضمیمه ایتالیا شد، (از فرهنگ فارسی معین)، رجوع به صقلیه و جزیره صقلیه شود
لغت نامه دهخدا
نوعی پرنده درامریکای مرکزی، پر او به رنگ سیاه پر طاوس و درخشان که به سرخی زند، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان. دارای هوای معتدل. آب قرای آن از رود خانه شمر و دوخرارود است که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه میگیرد. محصول عمده آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان شامل 150 آبادی بزرگ و کوچک و صدها محل گله داران (به اصطلاح محلی کلام) است. جمعیت دهستان در حدود 18000 تن است. قرای مهم آن لشکریان، کوچیل، لیش و چوشل است. قصبۀ مرکزی بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان. حدود 1000 تن جمعیت دارد، ولی در پائیز و زمستان سکنۀ آن به 2000 تن میرسد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ دِ)
کینه ور. (آنندراج). بدخواه. بداندیش. بدکردار. (ناظم الاطباء) :
این زال سرسپید سیه دل طلاق ده
اینک ببین معاینه فرزند شوهرش.
خاقانی.
زبانی است هرکو سیه دل بود
نه هر زنگیی خواجه مقبل بود.
نظامی.
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ.
سعدی.
سیه دل برآهیخت شمشیر تیز
ندانست بیچاره راه گریز.
سعدی.
رجوع به سیاه دل شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گلابه که بر بام و دیوار مالند و بر روی آن کاهگل کنند. (برهان). گلی است سفید که خانه را بدان سفیدکنند و این عمل را خانه سیمگل کردن گویند. از بعضی ثقات مسموع شده که گل مذکور مخصوص صفاهان است... (آنندراج). گلابه که بالای کاهگل مالند. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
کرمی که در انبار افتد وگندم را ضائع کند. (برهان) (آنندراج). کرمک گندم خوار. (ناظم الاطباء). رجوع به سیسک، سیسرو و سوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفس کل
تصویر نفس کل
جهن روانبد روانید مانیستار
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیسرک
تصویر سیسرک
جیرجیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دل
تصویر سیه دل
تیره دل قسی، بد گمان ظنین
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ گیاه زولنگ که پس از خشک شدن برگ معطر و خوراکی آن ظاهر
فرهنگ گویش مازندرانی
اصطلاحی در شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچینی که به گرد آغل ساخت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سیر بدون ساقه
فرهنگ گویش مازندرانی
هاون چوبی بزرگ، سیرکوب، نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب سفید خال خالی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که بر روی دیوار خانه گذارند و شاه تیرها بر آن جای گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف و دیوار گل اندود، سقفی که گل مالی شده و با ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی تفنگ نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب نیم سوخته در اجاق گلی
فرهنگ گویش مازندرانی
سایه
فرهنگ گویش مازندرانی
رد به جا مانده از چیزی، اولین شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
هرگز
فرهنگ گویش مازندرانی